ختنی وار رخ خوب بیاراسته ای


چگلی وار سر زلف بپیراسته ای

این همه صنعت و آرایش و پیرایش چیست


گرنه آشوب و بلای دل من خواسته ای

باغبانی ز که آموخته ای جان پدر


که سمن برگ به شمشاد بیاراسته ای

گر بود خواسته و عمر گرانمایه و خوش


خوشتر از عمر گرانمایه و از خواسته ای

همه قصد تو به تاراج دل و جان من است


بامدادان مگر از خانه مرا خواسته ای